برگ ها

   برگها صدا دارند...نه از آن صداهای “خش خشی“ ...صدای تنفس می دهند...مثل نفس کشیدن ماهی ها!چه سبز باشند چه زرد،نفس می کشند...

   من از آغاز زرد شدن یک برگ متولد شدم...برگها که سبز می شوند،من رو به پیری می روم...وقتی باد،برگی را در هوا به رقص می آورد،نفس ها عمیق تر می شوند...

   برگها همیشه تشنه اند...و همیشه زیبا...نماد مهر خدا...نرم تر از دست های دوران نوزادی من...بوی طراوت می دهند...می دانم!به خاطر نفس هایشان است...

   راجع به این موجودات رنگارنگ نوشتن،دشوار است...اما در دستم می جنگد قلم،با این دشواری...نماد احساسات خوب...برگها...

 

 

   پی نوشت:بعد از مدت ها نوشتم...می دونم خوب نشد.ولی باید می نوشتم!...



نظرات شما عزیزان:

عروس دایی
ساعت16:17---13 فروردين 1393
کی گفته خوب نشده؟

خیلیم خوبه
پاسخ:مگه شما امید بدی!!


negin
ساعت21:28---11 فروردين 1393
...

حستو حس کردم...
پاسخ:خوبه...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : یک شنبه 10 فروردين 1393 | 23:15 | نویسنده : roshanak |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.